اخبارمقالات

۱۱ فیلم محبوب کمپانی والت دیزنی که با اقتباس از داستان هایی عجیب و دلهره آور ساخته شده اند

10.7Kviews
۴
(۸۰)

کارتون و انیمیشن سرگرمی است که سن و سال نمی شناسد و همه آن را دوست دارند. افراد چه بزرگ باشند و چه خردسال، به پای کارتون ها می نشینند. گاهی اوقات پدر و مادرها از بچه ها هم پی گیرتر هستند و انیمیشن ها را دنبال می کنند. به همین دلیل، کمپانی های بزرگ و مطرح دنیا همواره تلاش کرده اند کارتون هایی جذاب و زیبا بسازند.

در این زمینه شرکت های مطرح زیادی وجود دارند، اما به جرات می توان گفت که شاخص ترین آن ها والت دیزنی است. این کمپانی تاکنون کارتون های بسیار زیادی ساخته و خاطرات دوران کودکی ما را رقم زده است. از جمله شاخص ترین کارهای آن می توان به «سیندرلا»، «سفید برفی»، «زیبای خفته» و «دیو و دلبر» اشاره نمود.

اما هر آن چه ما در این انیمیشن ها دیده ایم، واقعیت ندارد و داستان به گونه ای متفاوت روایت شده است. برخی از کارتون ها دارای ماجرایی عجیب و گاها توام با خشونت هستند؛ به گونه ای که هرگز تصورش را نمی کنید. تصاویر و توضیحات زیر، این موضوع را برای شما روشن می سازد. تا پایان مطلب همراه ما باشید.

 

در داستان سیندرلا خونریزی و قطع عضو بوده است

 دیزنی

داستان والت دیزنی: یک دختر زیبا (شاهزاده) که توسط نامادری خود مورد بد رفتاری قرار می گیرد، به جشن رفته و آن جا با شاهزاده ملاقات می کند. او می بایست قبل از نیمه شب قصد را ترک می نمود. به همین دلیل عجله کرد و لنگه کفشش را جا گذاشت.

سپس شاهزاده به دنبال صاحب کفش گشت و دختران زیادی سعی کردند هر طور که شده کفش را در پای خود جا کنند. اما سرانجام شاهزاده سیندرلا را پیدا کرد و کفش به راحتی به پای او رفت. سپس آن ها با خوبی و خوشی کنار یکدیگر بودند.

 دیزنی

داستان اصلی: هنگامی که شاهزاده به خانه سیندرلا رسید، مادر نا تنی او به دخترانش دستور داد برای آن که کفش اندازه شان شود انگشتان خود را قطع کنند. اما نقشه آن ها موفق نبود و کفش تنها به پای سیندرلا رفت. در طول عروسیِ سیندرلا نیز چند کبوتر چشم های خواهران بدجنس او را از کاسه درآوردند.

 

شخصیت بل در دیو و دلبر خواهرانی حسود داشته است

 دیزنی

داستان والت دیزنی: بل توسط یک هیولا دزدیده می شود و زندگی اش را در قصری مجلل همراه با حرف زدن با ظروف می گذراند. او کم کم به زیبایی های درونی دیو پی می برد. دلبر به هیولا علاقه مند می شود و او را از طلسمی که چهره زشتش را به وجود آورده، رها می سازد.

 دیزنی

داستان اصلی: در روایت اصلی، بل دیو را برای دیدن یک هفته ای خواهرانش متقاعد می کند. آن ها هنگامی که جواهرات دلبر را دیده و به زندگی شاهانه اش پی می برند، سعی می کنند وی را بیشتر پیش خود نگه دارند تا دیو به جنون برسد و دلبر را ببلعد.

مطالعه کنید:  بهترین های انیمیشنی در سال 2017

 

سفید برفی باید توسط کوئنتین تارانتینو کارگردانی می شد

 دیزنی

داستان اصلی: سفید برفی زیباترین بانوی زمان خود بود و به همین دلیل به سمت جنگل فرار کرد. او در آن جا با ۷ کوتوله زندگی کرد. در آن جنگل جادوگری حضور داشت که سفید برفی را با یک سیب مسموم نمود. کوتوله ها سعی کردند انتقام او را بگیرند. هنگامی که وی در خواب بود، یک شاهزاده بالای سر او حاضر شد و سفید برفی را زنده کرد. آن ها به خوبی و خوشی کنار یکدیگر زندگی کردند.

 دیزنی

داستان اصلی: ظاهرا جادوگر بر اثر افتادن صخره نمی میرد. او برای مجازات خود مجبور شد کفش های آهنی داغ بپوشد و با آن ها برقصد. این کار تا زمان مرگ جادوگر ادامه یافت.

 

پری دریایی داستانی غم انگیز دارد

 دیزنی

داستان دیزنی: آریل دختر پادشاه دریا، تصمیم می گیرد صدای خود را با انسان شدن عوض کند و به سطح زمین برود تا بلکه بتواند آن جا به دنبال عشق بگردد. وی به شاهزاده اریک علاقه مند می شود. آن ها با کمک یکدیگر شیطان را از بین می برند و به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کنند.

 دیزنی

داستان اصلی: معامله ای که میان پری دریایی و جادوگر شکل گرفته، مربوط به صدای آریل نبوده است. او باید بر روی چاقوها راه می رفته تا بتواند به انسان تبدیل شود. در پایان نیز شاهزاده با فرد دیگری ازدواج می کند و آریل مجبور می شود دوباره به دریا باز گردد.

 

مولان در جنگ شکست می خورد

 دیزنی

داستان والت دیزنی: مولان دختری همراه با یک جیرجیرک و اژدهاست که تلاش می کند به عنوان یک مرد در ارتش چین حضور داشته باشد و بر علیه هون بجنگد. بعد از نشان دادن شجاعت ها و رشادت های بسیار، او در جنگ پیروز شده و سپس به خانه اش باز می گردد.

 دیزنی

داستان اصلی: واقعیت این است که چین در جنگ شکست می خورد. رهبر دشمن قصد داشته مولان را در صورت زندگی کردن با او زنده نگه دارد، اما وی مخالفت کرده و فرار می کند. هنگامی که مولان به خانه می رسد، در می یابد که پدرش مرده و مادرش نیز دوباره ازدواج کرده است. سپس او می گوید: “من یک زن هستم. در جنگ زنده ماندم و به اندازه کافی زندگی کرده ام. اکنون می خواهم با پدرم باشم.” او بعد از این سخنان خود کشی می کند.

 

راپونزل با یک شاهزاده نابینا ازدواج می کند

 دیزنی

داستان والت دیزنی: راپونزل شاهزاده زیبایی که موهایی بلند و بلوند داشت، در یک برج زندانی شده بود. یک روز او با راهزنی آشنا می شود و آن ها با یکدیگر ماجراهای زیادی داشتند؛ داستان هایی که هرگز در نسخه اصلی ذکر نشده اند.

مطالعه کنید:  سیگراف 2013 مقالات تکنیکی خود را معرفی کرد

 دیزنی

داستان اصلی: پدر و مادر راپونزل کشاورزانی بودند که فرزند خود را با یک جادوگر معاوضه کردند. هنگامی که او ۱۲ سال داشت، جادوگر راپونزل را درون برجی که فاقد در و پله بود و تنها یک پنجره داشت، زندانی کرد. تنها راهی که برای رسیدن به بالای برج وجود داشت، بالا رفتن از موهای بلند و زیبای او بود. یک روز شاهزاده ای از کنار برج رد می شده که صدای آواز خواندن او را می شنود و به بالای برج می رود. راپونزل همان شب تصمیم می گیرد با وی ازدواج کند.

هنگامی که این شاهزاده باز می گردد، از موهای او بالا می رود اما با جادوگر مواجه می شود. ساحره شاهزاده را از پنجره به بیرون پرت می کند. او بر روی چند عدد تیغ سقوط می کند و بینایی اش را از دست می دهد.

شاهزاده مدت ها با همین شرایط درون جنگل پرسه می زند تا این که دوباره صدای راپانزل را از دوردست ها می شنود. در آن هنگام راپانزل دو فرزند داشته و اشک های جادویی اش باعث می شوند که شاهزاده دوباره بینایی اش را به دست آورد. سپس آن ها به خوبی و خوشی کنار یکدیگر زندگی می کنند.

 

پوکوهانتس تعامل بسیار کمی با جان اسمیت داشته است

 دیزنی

داستان والت دیزنی: پوکوهانتس زنی است که با درختان حرف می زند و بهترین دوست او یک راکون است. یک روز او به فردی انگلیسی علاقه مند می شود و به این ترتیب، جنگ میان دو ملت آغاز می گردد.

 

داستان اصلی: پوکوهانتس دختر رئیس «پواتان» است. آن ها در سرزمینی که اکنون به نام ویرجینیا شناخته می شود، زندگی می کنند. افراد بومی جان اسمیت را می دزدند تا بتوانند گروگان هایشان را آزاد کنند. پوکوهانتس زندگی او را نجات می دهد و این تنها رابطه ایست که با اسمیت دارد. دختر رئیس بعدها دزدیده می شود و برای گرفتن باج مورد استفاده قرار می گیرد.

او در سن ۱۷ سالگی با یک فرد انگلیسی ازدواج کرده و در ۲۲ سالگی به دلایلی نا معلوم می میرد.

 

هرکول قاتل و فردی بی رحم بود که به دست مادر خود مسموم شد

 

داستان والت دیزنی: هرکول پسر زئوس است که مگارا را از چنگال هادس نجات می دهد، به یک اسطوره بدل می گردد و به کوه الیمپوس می رسد.

 

داستان اصلی: او فردی بی رحم بود و به قدری کارهای بد انجام داده که نمی توان همه آن ها را در این جا بیان نمود. مگارا دختر شاه تِبِس است که هرکول با توسل به زور با آن ازدواج می کند. آن ها بعد از این ماجرا به خوبی با یکدیگر زندگی می کنند و دو فرزند می آورند. سپس مادر هرکول وی را دیوانه کرده و مرد افسانه ای همسر و فرزندانش را به قتل می رساند.

مطالعه کنید:  جنگ پیشنهادات بر سر حق پخش سریال انیمیشنی "South Park" می تواند به 500 میلیون دلار برسد!

هرکول تمام ۱۲ ماجرای درون کارتون را می گذارند، اما با خشم و بی اعتنایی به زندگی کارها را انجام می دهد.

 

گوژپشت نوتردام بر اثر گرسنگی در یک قبرستان جانش را از دست می دهد

 

داستان والت دیزنی: کواسیمودو مردی جوان است که با ناتوانی هایی به دنیا می آید و به یک کولی علاقه مند می شود. وی او را از اجرای حکم اعدام کلیسا نجات می دهد.

 

داستان اصلی: کواسیمودو موفق نمی شود معشوقه اش را نجات دهد و نظاره گر اعدامش می شود. گوژپشت به بالای قبر او رفته و در آن جا می ماند؛ تا زمانی که گرسنگی به وی فشار می آورد. سال ها بعد هنگامی که قبر زن کولی باز می شود، اسکلت هر دوی آن ها نمایان می گردد. هنگامی که افراد قصد دارند اسکلت ها را از یکدیگر جدا کنند، آن ها به پودر تبدیل می شوند.

 

پینوکیو هیچ گاه به یک پسر بچه واقعی تبدیل نشد

 

پینوکیو ساخته یک نجار بود که همیشه آرزوی داشتن پسر را داشت. پینوکیو در راه رفتن به مدرسه، زندگی پدر خود را به خطر می اندازد و در پایان نیز به پسر بچه ای واقعی تبدیل می شود.

 

داستان اصلی: در روایت واقعی، پینوکیو یک احمق است. او بسیار بد رفتار کرده و دزدی می کند؛ به گونه ای که پدرش او را «اسف بار» می خواند. یک روز یک گربه و یک روباه او را از درخت آویزان می کنند و جان دادن او در باد های پر نوسان را مشاهده می نمایند.

 

موگلی نسل کشی به راه می اندازد

 

داستان والت دیزنی: موگلی پسر بچه ایست که توسط والدینش در جنگل رها می شود. او در آن جا توسط یک خرس و یک پلنگ آموزش دیده و اتفاقات بد را به فراموشی می سپارد.

 

داستان اصلی: بعد از آن که او ببر قاتل شر خان را از سر راه بر می دارد، مولی در می یابد که پدر و مادر اصلی او توسط کشاورزان در دهکده دستگیر شده اند. او با کمک گرگ ها و فیل ها، دهکده را تخریب کرده و مردمانش را به قتل می رساند. وی بعدها مجبور می شود فرار کند، زیرا ساکنین گمان می کردند که او روحی شیطانی است. موگلی سرانجام در دهکده ای تحت سلطه انگلیس ساکن می شود.

منبع: rooziato، buzzfeed

این مطلب چقدر مفید بود؟

به این پست امتیاز دهید!

متوسط آرا ۴ / ۵٫ ۸۰

اولین نفری باشید که به این پست رای می دهید!

Leave a Response

+ 27 = 33

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.