اخبارمقالات

زوتوپیا: آخرین و بزرگترین قلمرو حیوانات دیزنی

3.99Kviews
۰
(۰)

زوتوپیا یکی از پر انرژی ترین، خنده دار ترین و لذت بخش ترین انیمیشنی که در حال حاضر در سینماهای سراسر دنیا جولان می دهد.

 

نقد و بررسی انیمیشن زوتوپیا به همراه مصاحبه با عوامل این انیمیشن توسط (جوئی استرایک):

هتلی که قرار بود که این قلمرو حیوانات در آن به نمایش گذاشته شود و مصاحبه در آن انجام شود در نزدیکی جایی واقع شده است که به آن پارک تفریحی اورلاندو می گویند. این هتل بوسیله نقوش، هنر های دستی و کار های هنری آفریقایی آراسته و تزیین شده است: رستوران ها نام های آفریقایی دارند و در آن ها منوی غذای آفریقایی را پیشنهاد می کنند. اتاق ها هم به همین ترتیب تزیین شده اند، در انواع مختلف از رنگ های گرم (حتی کاغذ توالت هم رنگ بژ دارد). چیزی شبیه یک پشه بند در بالای تخت خواب قرار داده شده بود و این گونه تداعی می کرد که گویی در اینجا، شما در معرض حملات پشه ها قرار دارید.

بیشترین خصوصیت آفریقایی بودن این مکان، گونه های مختلف جانداران در بیرون از پنجره بودند: زرافه ها، گاومیش ها، گوره خر ها و شتر مرغ ها که برای خودشان پرسه می زدند. این واقعا یک محل برگزاری با شکوه و عالی بود برای جشن گرفتن اولین فیلم دیزنی که تمام کاراکتر های آن حیوانات هستند و این استودیو نام زوتوپیا را برای آن انتخاب کرده است. (اگر این اقامتگاه دو دهه پیش ساخته شده است، محل مناسبی برای پرزنت و نمایش انیمیشن شیر شاه هم می توانست باشد.) کارگردان های این اثر (ریچ کور)، (برایان هوارد) و (جارد بوش)، (کلارک اسپنسر) تهیه کننده، (فیل جانستون) نویسنده، و صداپیشگان با استعداد این انیمیشن (جیسون بیتمن) و (جنیفر گودوین) همه در میزگردی آماده انجام مصاحبه هستند.

 

همانند انیمیشن های دیگر این استودیو همچون (رابین هود) یا (جوجه کوچولو)، زوتوپیا هم مجمعه ای از کاراکتر های انسان گونه است، یک دنیای خالی از انسان. بر خلاف فیلم های دیگر این استودیو، تمام کاراکتر های این فیلم حیوانات هستند، مخلوقاتی که ریشه پیدایش برخی از آن ها را در ماقبل تاریخ باید جستجو کرد و در حال حاضر همه آن ها در قلمرویی هستند که شکارچی ها و طعمه ها همه در کنار هم و در صلح و آرامش زندگی می کنند.

اگر بخواهیم زیاد از داستان این انیمیشن بگوییم ممکن است جذابیت داستان و پیچیدگی های آن را برای بیننده ها کم کند. اگر شما احساس کردید که در هنگام خواندن این مقاله متوجه داستان فیلم می شوید و به قول معروف فیلم (اسپول) می شود ار این قسمت ها عبور کنید: فقط این نکته را می گویم که زوتوپیا یکی از پر انرژی ترین، خنده دار ترین و لذت بخش ترین انیمیشنی که تا به حال توسط استودیو دیزنی ساخته شده است.

من همچنین می توانم بگویم که زوتوپیا یک فیلم دوستانه مملو از احساسات و عواطف است. کاراکتر های اصلی این انیمیشن یک روباه به نام (نیک وایلد) و یک افسر خرگوش جوان به اسم (جودی هاپس) است که برای ثابت کردن خودش به عنوان اولین پلیس خرگوش این شهر بسیار مشتاق است و عزم خود را جزم کرده است. (حقیقت این است که او بسیار خوب در این مجموعه قرار گرفته است “ابتکار گنجاندن پستاندار” طوری که بیننده ها متوجه می شوند که حرکات و سکنات او انسان گونه است.)

 

زوتوپیا توانسته یک سر و گردن از تمام انیمیشن هایی که به این سبک تا حالا ساخته شده است بالا تر قرار بگیرد: کاراکتر هایی که با هم همخوانی نداشتند تشکیل یک تیم واحد را داده اند، به یکدیگر احترام متقابل می گذارند، آسیب پذیری آن ها برای یکدیگر آشکار است و در نهایت به دوستانی تبدیل می شوند که ارتباط عمیق عاطفی بین آن ها وجود دارد و یکدیگر را حمایت می کنند اما تمام این ماجرا ها به صورت خیلی آرام و طبیعی اتفاق می افتد و این ماجرا ها به صورت اتفاقی و غیر طبیعی رخ نمی دهد، چون داستان به این اتفاقات نیاز دارد تا شکل بگیرد. به عنوان بهترین فیلم دیزنی، کاراکتر ها نقش اصلی را به عهده دارند و باعث اتفاقات در داستان می شوند توسعه ی این کاراکتر ها نقش محوری و ستون اصلی داستان را به عهده دارند.

ارتباطی که بین روباه و خرگوش داستان وجود دارد یک ارتباط عاطفی قوی است. (هاوارد) فلسفه قصه گویی خودش را برای ما می گوید: شما قطعا احساس می کنید که آن ها در طول روند داستان تغییر می کنند. به همین دلیل است که من معمولا سراغ این گونه فیلم های دوستانه و خودمانی می روم این که کاراکتر ها به تدریج تغییر می کنند و تبدیل به یک جفت عالی می شوند، به نظر من چیز بسیار عالی است.

(مور) می گوید: وقتی انیمیشن زوتوپیا در مرحله بحث و گفتگو بود، جان لستر از من پرسید ، “اگر شما می خواهید فیلمی بسازید که در آن حیوانات حضور دارند، چگونه می خواهید این کار را انجام دهید تا با باقی فیلم هایی که در این ضمینه وجود دارد متفاوت باشد؟” . جواب این سوال این بود: بر خلاف استاندارد های شما فیلمی از “حیوانات با مزه” که تمام مخلوقات آن در یک هارمونی خاصی و در صلح و آرامش کنار یکدیگر زندگی می کنند، شکارچی ها و طعمه ها در قلب این شهر یعنی زوتوپیا قرار دارند. طرح همین مسئله باعث شد که چالشی را برای ما بوجود آورد، اینکه چگونه یک تعادل در این دنیا بوجود بیاوریم تا همه مخلوقات آن با همه خصوصیات منحصر به فرد و متفاوتی که  دارند بتوانند به درستی در کنار هم زندگی کنند.

مطالعه کنید:  انیمیشن کوتاه و خوش ساخت «فرعون»

 

(بوش) می گوید: تیم تولید ما به کنیا سفر کرد تا از نزدیک دنیای وحش را نگاه کند، زندگی هر دو گونه مد نظر یعنی شکارچیان و طعمه ها، آنهایی که می خورند و آن هایی که خورده می شوند. بیشتر اتفاقاتی که در دنیای حیوانات اتفاق می افتد در کنار نهر های آب است. تمام حیوانات در آن جا گرد هم می آیند و حضور دارند. بوفالو ها آهو ها را هل می دهند و فیل ها بوفالو ها را هل می دهند و اتفاقات جالب دیگر همه و همه در این مکان اتفاق می افتد.

ما متوجه شدیم که شکارچی ها و طعمه ها همواره و همیشه یک درآمیختگی خاصی با هم دارند. شاید شما فکر کنید که شیر ها و گوزن ها کاملا از یکدیگر جدا زندگی می کنند ولی آن ها معمولا در یک زمان در کنار نهر آب هستند. آن ها معمولا با هم خوب هستند تا جایی که یکی از آن ها احساس گرسنگی کند.

(اسپنسر) تهیه کننده کار می گوید: پوست و موی این حیوانات یک موفقیت با شکوه بود. ما آن ها به طور قابل لمسی بوجود آوردیم. ۶۴ نوع مختلف مو و خز حیوانات مختلف در این انیمیشن کار شده است. از خرس قطبی گرفته تا گوزن و موش صحرایی که موی بسیار نرمی دارد، حتی خز سمور آبی که چرب و مرطوب است. همه آن ها در این فیلم متفاوت هستند. من فکر می کنم که این یک دستاورد و موفقیت بزرگ برای این فیلم به شمار می رود پس این حیوانات واقعی هستند که در فیلم حضور دارند نه فقط از جنبه خز و پوست آن ها بلکه از نوع رفتار و شخصیت آن ها هم می توان به این قضیه پی برد.

 

(اسپنسر) ادامه می دهد: تحقیقات واقعا به ما کمک کرد. در این فیلم فیل ها برای برداشتن اسکوپ بستنی از خرطوم خود استفاده می کنند، و زمانی که ویسل (جانور پستاندار شبیه راسو) در حال دویدن است، سر او دائما در مرکز باقی می ماند حتی وقتی که بدن او به این سو و آنسو تمایل داشته باشد. تمام حیوانات دارای حرکات متفاوتی هستند. حرکات انقباضی بینی (هاپ) تنها در چند صحنه خاص از فیلم اتفاق می افتد. (او همچنین حالت عصبی زدن انگشت پای خود به یک نقطه از زمین را نیز دارد.) تمام این جزییات برای اینکه ما احساس کنیم در یک دنیای واقعی از حیوانات زندگی می کنیم حیاتی است، و ما فراموش نکردیم که این حیوانات در حال حاضر در یک شهر مدرن که خودشان آن را ساخته اند در حال زندگی در کنار هم هستند.

(بوش) می افزاید: ما هشت ماهه اول تولید را صرفا به تحقیق درباره این موضوع پرداختیم که این دنیای حیوانات چگونه خواهد بود. در ابتدا ما تصمیم گرفتیم که این شهر را به منطقه های مختلفی تقسیم کنیم که در هر محله حیواناتی که از لحاظ عادت ها با هم مطابقت دارند با هم زندگی کنند. در ابتدا ما به این نتیجه رسیدیم که هر حیوانی متعلق به کجا است و این سرآغاز کار ما بود.

(هاوارد) می گوید: تیم ما همچنین یاد گرفت که در اینجا یک نسبت ده به یک از طعمه ها به شکارچی ها وجود دارد. ما فکر کردیم این مسئله می تواند یک حقیقت جالب باشد. اگر حیوانات درگیر ساخت این کلان شهر شوند، آن ها بی اعتمادی را کنار خواهند گذاشت و پشت یکدیگر خواهند بود و یا اینکه همچنان در خفا و زیر پوست این شهر کار های خود را انجام می دهند؟

 

این کارگردان می افزاید: ما مشاهده می کنیم که تمام این حیوانات در یک صلح و آرامش و یک هارمونی خاصی در کنار هم زندگی می کنند. چگونه این مسئله باید اتفاق می افتاد؟ همه ما می دانیم که به عنوان مثال در دنیای واقعی گوزن شکار شیر می شود ولی در اینجا در کنار یکدیگر با آرامش زندگی می کنند. آن ها به این نکته پی برده اند که باید به هم اعتماد داشته باشند. در غیر اینصورت قرارداد های اجتماعی شکسته خواهد شد و ترس طعمه ها از شکارچی ها زبانه خواهد کشید چه چیزی در این جامعه اتفاق می افتاد؟

مطالعه کنید:  انیمیشن "جنگ ستارگان: شورشی‌ها" در راه است

داستان های زیادی در پس خلق این دنیای حیوانات وجود دارد، چالشی که در پیش روی این فیلم سازان قرار داشت تا این که همه چیز را در یک جا جمع کنند بدون اینکه داستان از ریتم تند و پر جنب و جوش خودش بیفتد. این چیز خوبی بود که در همان ابتدای ساخت زوتوپیا پیش آمد. داستان از جایی شروع می شود که (جودی) نوجوان و هم مدرسه ای او نقش رابطه ی وحشیانه اجداد خود را بازی می کنند جودی برای نشان دادن و به تصویر کشیدن شکم دریده خود از ربان های قرمز و یک شیشه سس گوجه فرنگی استفاده می کند. ( این صحنه همچنین نشان می دهد که جودی پر از شور و اشتیاق و تلاش است، به عنوان یک مثال خوب و کارآمد، داستان سرایی ساده و کار آمد: آن ها یک بک گراند خیلی مهم از شخصیت جودی را به ما نشان می دهند و شخصیت پردازی جودی هم در همان زمان و از همان جا شروع می شود.)

من از (هاوارد) پرسیدم که آیا موقعیتی در طول روند توسعه فیلم وجود داشت که همه عوامل دور هم جمع شوند. او پاسخ  داد: “بله، زمانی که ما شخصیت اصلی داستان را در یک سال و نیم پیش تغییر دادیم،” . ما هر چه را که آماده کرده بودیم برای بیننده های جدید نشان دادیم. ما چیزی را با آن ها هماهنگ نکرده بودیم و فقط از آن ها خواستیم که آن را ببیند و رک و بی پرده باشند. اندرو استانتون (کارگردان وال ای) گفت: شما فیلم را از دریچه چشم (نیک) معرفی می کنید. او کسی است که شهر را دوست ندارد، بنابر این من نمی توانم دید خوبی از شهر پیدا کنم: من می خواهم که نیک از شهر فرار کند به جای اینکه او اصلاح شود.

 

استانتون پیشنهاد تغییر جریان فیلم را داد. بیایید ببینیم با تغییر کاراکتر اصلی به جودی چه اتفاق خواهد افتاد و با این تغییر ما شهر را از زاویه چشمان کسی ببینیم که مثبت نگر تر و خوش بین تر است ، و سپس بدبینی (نیک) را پیش بکشید و بعد تر چالشی که در مواجه با فلسفه جودی پیش می آید.

(هاوارد) به این نکته اشاره کرد: این کار واقعا یک کار زیرکانه بود. این یک تطبیق دادن کایروپراکتیک بود: بعضی از نشانه ها در آن وجود دارد: شما تنها کافی است که شروع کنید. سپس همه چیز به جریان می افتد. بسیار خب، ما متوجه مشکل شدیم- حالا ما مجبور هستیم که به گروه بگوییم تا چیزهایی که طی این مدت یک سال و خورده ای کار کرده اند جزو فیلم نخواهد بود. یک وظیفه بزرگ و خطیر برای ما بود که چیز جدیدی را شروع کنیم: چشمان آن ها شروع به در هم کشیدن کرد…

زوتوپیا به اینگونه پرسش های بیننده ها که به برخی مسائل توجه زیادی می کنند پاسخ نمی دهد: اگر این یک شهری است که تمام ساکنان آن ها پستانداران هستند، خزنده و پرنده ها کجا هستند؟

(بوش) می گوید: در حال حاضر ما تنها قاره ای از پستانداران را می بینیم اما ما همچنین در این دنیا چیزهای دیگری را نیز ساختیم.  جاهای دیگری هم وجود دارد که ما به آنجا ها نمی رویم. ما همیشه فکر می کردیم که دنیای خزندگان متفاوت است و پرنده ها به جاهای مختلف می روند، اما ما مجبور بودیم که به دنیای پستانداران توجه کنیم و تمرکز ما بر این نقطه باشد. آیا شما شهرک های مختلفی می بینید؟ ما پنج محله و شهرک مختلف داریم (جوندگان کوچک، توندرا تاون، میدان صحرا، لانه و منطقه جنگل های استوایی)، اما ما ممکن است که ده تا از این شهرک ها ساخته باشیم که به بعضی از آن ها نرفتیم، همانند (جزیره اوت بک) و منطقه حیواناتی که شب ها زندگی می کنند. من جزیره اوت بک را دوست دارم، خیلی زیاد، و می توانستم از آن در انیمیشن خودمان بهره ببریم جایی که حیوانات کیسه دار و متعلق به استرالیا بیشتر در آن حضور داشتند.

 

اگر این فیلم تبدیل به یک فیلم موفق شود، بدون شک (بوش) از این جزیره برای قسمت های بعدی آن استفاده خواهد کرد…زوتوپیا پر از اتفاقات طنز و نام های جالب است. جایی از داستان که بوفالو پلیس به جودی این اطمینان را می دهد که زندگی او شبیه یک کارتون رنگارنگ نخواهد بود بسیار جالب و شاید مسخره باشد و همچنین شاهد دی وی دی هایی در فیلم با عناوین (رنگ لد)، (رک ایت رینو) و (پیگ هیرو ۶) هستیم.

پاسخ می تواند بسیار ساده باشد (هاوارد قبلا توضیح داده بود که چگونه از بازخورد های پیکسار در فیلم استفاده کرده است)، من از (بوش) می پرسم که آیا رقابتی بین دیزنی و پیکسار است.

مطالعه کنید:  کوچکترین انیمیشن تاریخ!

ما در حال حاضر بر روی یکدیگر تکیه داریم. وقتی ما فیلم را برای آن ها به نمایش در آوردیم، بسیار خوب بود که چشمان جدیدی که پروسه مشابهی با ما دارند آن را مشاهده کنند. این کار اجازه می دهد شما به بازخورد هایی که از فیلم دریافت می کنید اعتماد کنید. آن ها هم فیلم های خودشان به دیزنی می آورند و ما هم همچین نکاتی را به آن ها می گوییم. این یک گروه است که احترام در بین ما وجود دارد و ما قدر این موضوع را می دانیم. وقتی که یکی از ما ها در حال ساخت یک فیلم هستیم، تلاش ما بر این است که ملاقات های متعددی با هم داشته باشم و این چیزی است که ما مشتاقانه منتظر آن هستیم.

 

(جانستون) اضافه می کند: ما از لحاظ تکنیکی به فیلم های یکدیگر نگاه می کنیم. وقتی که ما انیمیشن گیسو کمند را کار کردیم، پیکسار از ما پرسید که چگونه این مو ها را کار کرده اید؟ وقتی ما این فیلم را شروع کردیم به مو های خرس مادر در انیمیشن (شجاع) نگاه کردیم: آن ها کار فوق العاده ای را انجام داده بودند، عضله و پوست روی یکدیگر حرکت می کردند. چطور این کار را انجام دادید؟ ما می توانیم از دانش خودمان برای ساخت آن استفاده کنیم. هر یک از ما در خلاقیت، دیگری را به سمت جلو هل می دهد. نه تنها از لحاظ داستان و قصه گویی، بلکه از جنبه های تکنیکی هم ماجرا به همین منوال است.

البته هیچ چیزی در ضمینه عوض کردن و یا مبادله نرم افزار وجود ندارد. اساس سیستم ما کاملا متفاوت است: ما نمی توانیم از نرم افزار های آن ها استفاده کنیم اما صرفا می توانیم فلسفه ورای آن ها را متوجه شویم، که آن ها چگونه به این تکنیک رسیده اند، پس ما هم می توانیم به شیوه خودمان و بر اساس سیستم خودمان این کار را انجام دهیم.

همانطور که مصاحبه ما رو به اتمام بود، (هاوارد) به سرآغاز حرفه انیمیشن خود نیز گریزی زد که او کار خود را به عنوان یک تور لیدر در استودیو اورلاندو که یکی از استودیو های دیزنی بود شروع کرده بود. من چهار بار درخواست خودم را برای ملحق شدن به دیزنی اعلام کردم ولی آن ها همچنان می گفتند نه. من در آن دوران فکر می کردم که اگر من نتوانم به جایی که دوست دارم یعنی پشت میز طراحی بروم، حداقل می توانم نزدیک چیزی باشم که عاشقش هستم. من همانند بچه فقیری بودم که از پشت پنجره نظاره گر بود. (در معنای واقعی کلمه: استودیو پشت شیشه هایی بود که توریست ها می توانستند از پشت این شیشه ها نظاره گر امکانات و کار هایی که هنرمندان انجام می دادند، باشند.) هاوارد در نهایت موفق شد که در انیمیشن پوکوهانتس خود را وارد مجموعه کند و به عنوان یک انیماتور مشغول به کار شود و بعد ها راه خود را که کارگردانی بود پیدا کند.

 

چیز فوق العاده ای در مورد پروسه مربیگری و تعلیم وجود داشت. کسی که به من آموزش داد، آرون بلیز بود (یکی از کارگردان های خرس برادر) کسی که توسط (گلن کین) آموزش دیده بود، و او هم توسط (اولی جانستون) و خود اولی جانستون هم توسط (فرد مور) آموزش دیده بود. در اینجا اصل و نسب هایی وجود دارد که من را عاشق این مکان کرده است. و الان من و ریچ هم به این شیوه در حال کار هستیم. ما زنجیره ای از این دانش ها هستیم و مسئولیت ما زنده نگه داشتن آن است.

به هر حال، اگر شما کنجکاو هستید که شکارچی های شهر زوتوپیا چهچیزی می خورند، بدانید که طعمه های معمول که همان حیوانات دیگر هستند در منوی غذایی آن ها جایی ندارند، (بوش) از بیان این مورد به شما خوشحال است که غذای آن ها گیاهان و حشرات حاوی پروتئین هستند. ما در ابتدا از ماهی ها برای غذای آن ها استفاده کردیم ولی به دلیل اینکه ممکن بود برای بیننده ها کمی گیج کننده به نظر برسد ما این ایده را فراموش کردیم. (هاوارد) اضافه می کند: (باگ برگر) مشهورترین مکان برای خوردن فست فود در این دنیا است که برای شکارچی ها در نظر گرفته شده است، جایی که همبرگر ملخ و جیرجیرک در آن سرو می شود که تماما پر از پروتئین هستند. در یک صحنه وقتی که (نیک) در حال عبور از فنس است: اگر شما به نزدیک پای او نگاه کنید جعبه (باگ برگر) را بر روی زمین خواهید دید.

 

منبع: AWN

این مطلب چقدر مفید بود؟

به این پست امتیاز دهید!

متوسط آرا ۰ / ۵٫ ۰

اولین نفری باشید که به این پست رای می دهید!

Leave a Response

+ 80 = 90

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.