چرا جایزه بهترین انیمیشن کوتاه آکادمی به «بائو» رسید؟
اسکار ۲۰۱۹، جایزه بهترین انیمیشن کوتاه خود را به انیمیشن ۸ دقیقهای پیکسار با نام «بائو» داد. کارگردان این اثر دومی شی است. داستان فیلم، درباره زن میانسالیست که با بزرگ شدن فرزندش و ترک منزل پدری توسط او، خود را خالی از حس مراقبت مادری میبیند و از تنش روحی رنج میبرد. مادری که در آغاز فیلم میبینیم رفتار همسرش او را تنهاتر میکند. این یادداشت قصد دارد به واکاوی این انیمیشن بپردازد و توضیح دهد که «بائو» چگونه رقبایش را کنار زد و اسکار را به پیکسار رساند.
تعداد دفعاتی که دیزنی و پیکسار برنده اسکار شدهاند، آنقدر زیاد است که در پیشبینیهای پیش از اسکار، همه، حدس خود را به تولیدات این کمپانیها میدهند، جایزه امریکایی برای بزرگترین کمپانیهای امریکایی. درک این مسئله که شرایط اسپانسرینگ و مسائل پشت پرده دیگر، جایزههایی را برای کمپانیهایی به ارمغان میآورد که در داد و ستد مالی با اسکار باشند، اصلا عجیب نیست. اسکار، بازی بزرگان است که شرایط مالی، اجتماعی و سیاسی بر آن تاثیرگذار است و آکادمی میسنجد که در حال حاضر، چه انتخابی برایش بهتر است. مثلا همین جایزه، سال گذشته با کنار زدن نماینده پیکسار، به «بسکتبال عزیز» گلن کین و کوبی برایانت رسید تا هزینه گزاف کوبی برایانت برای لاپوشانی فساد اخلاقی سالهای قبلش و به تبع آن محکومیت دادگاهیاش و به دست آوردن محبوبیت دوبارهاش، دور ریخته نشود، چون آکادمی، زیرکانه حس میکرد که پیکسار را همیشه دارد، بد نیست که کوبی برایانت و جامعه اطرافش را هم از این به بعد کنار خود داشته باشد، محبوبترین ستاره بسکتبال امریکا و البته متمولترینشان. در این بین سالهایی نیز آکادمی دست به انتخاب متهورانهتری زده و حتی افرادی که نگاه شخصی خود در انیمیشن را دارند نیز، موفق به کسب اسکار شدهاند، مانند «دودک» و «دریسن». البته که در هر دهه، ممکن است یک بار اتفاق بیفتد. در هر صورت، کشف اینکه در لابیهای آکادمی چه میگذرد، وظیفه من بهعنوان یک منتقد و یا تحلیلگر نیست. من در این متن، فارغ از نگاه شخصی و یا سلیقه انیمیشنی خود، تنها به این موضوع میپردازم که از دید آکادمی، برتری «بائو» در مقایسه با سایر آثار در چیست.
آنچه همگان از جهان انیمیشن، انتظار دارند، فانتزی و تخیل است. یعنی هرآنچه دوربین فیلمبرداری نتواند ضبط کند ولی دوربین ذهنی انیمیشن بتواند آن را به تصویر بکشد. مثلا دوربین در فیلمسازی لایواکشن، نمیتواند وارد قلب یا مغز کاراکتر شود، اما در جهان انیمیشن این فرآیند، امکانپذیر است. یعنی به نمایش درآوردن چیزی که با چشم حقیقی دیده نمیشود. این اتفاق در «بائو» میافتد، آیا در جهان واقعی، امکان دارد که یک کوفته برنجی تبدیل به یک بچه شود؟ در انیمیشن، این تمهید را آنتروپومورفیزم (Anthropomorphism)مینامند، یعنی شخصیت انسانی دادن به چیزی به جز انسان، مانند گیاه و حیوان و… بزرگترین مثال این دسته میکیماوس است. موشی که کنش و رفتار انسانی دارد. این ویژگی در دیگر نامزدهای اسکار وجود نداشت. در «یک قدم کوچک»، تنها یک پلان دیدیم که جعبه مقوایی پرواز میکرد که این در تخیل کاراکتر گنجانده شده بود ولی خود جعبه به عنوان کاراکتر ویژهای در نظر گرفته نشده بود که ماهیت انسانی یا حداقل موجود زندهای داشته باشد. در «آخر هفتهها»، کاراکترها همگی انسان بودند و شی ویژهای تعریف نشده بود که رفتاری خارج از محدوده خود داشته باشد، در «عصر» هم با داستانی همتراز با شکل قصهگویی یک فیلم زنده روبهرو هستیم. در هر سه این آثار تنها بخش به واقع فانتزی، تخیل کاراکترهای اصلی قصه است و ورود بیننده به ذهن آنها، اما در «بائو»، تخیل کاراکتر زن داستان مانند خواب و اوهام و رویا نیست، کاراکتر دیگری خلق میکند تا با آن قصه را پیش ببرد و این شکل خلق کلاسیک کاراکتر، بدون شک مورد پسند آکادمی اسکار است، هرچه نزدیکتر به الگوهای متعارف، بهتر. در انیمیشن «رفتار حیوانی»، حیوانات در یک جلسه درمانی دستهجمعی دیده میشوند و به ظاهر کنش انسانی دارند، اما به دلیل اینکه کاراکترها همه از یک جنس هستند و تاکید ویژهای بر هیچیک نشده، فرقی با اثری ندارد که همه کاراکترهایش انسان باشند. همچنین این میزانسن و برگزاری این جلسه درمانی من را به یاد جلسه تراپی ادیپ در انیمیشن «ادیپ» ساخته پل دریسن میاندازد که آن هم از محصولات نشنال فیلم بُرد بود.
آنچه «بائو» را سزاوار جایزه میکند تنها محدود به شخصیت بخشی به یک کوفته نیست، «بائو» تایمینگ مناسب قصهگویی را درست رعایت کرده و مخاطب را از حوصله خارج نمیکند. در «آخر هفتهها»، عملا آنچه داستان دارد، بسیار کوتاهتر از زمان است و رفت و آمدهای مکرر پسربچه بین خانه مادر و پدر، تنها تاکیدی بر آوارگی یک فرزند خردسال پس از طلاق والدینش است، اگرنه قصه، حرف زیادی برای ۱۵ دقیقه ندارد. حالا نگاه کنید به سبک داستانگویی «بائو»: به جای اینکه، ما وارد ذهن مادر شویم و یا به شکلی تکراری فلاشبکی به گذشته بزنیم تا بفهمیم مادر از رفتن فرزندش ناراحت است، با چند کات از مراحل تهیه کوفته برنجی و آوردن آن روی میز، به شکل خلاقانهای وارد قصه اصلی میشویم. شاید بتوان این نوع از داستانپردازی را نوعی ایجاز در انیمیشن دانست که مخاطب بهجای رابطه مادر با فرزند حقیقیاش، از دیدن یک خلاصهگویی خلاقه بهره میبرد. امریکاییها استاد این هستند که با الگوهای تکراری قصههای جدید بگویند. داستانی که به شکلی کاملا استعاری رابطه مادر و فرزندی میسازد: چگونگی به عمل آوردن کوفته برنجی و بهطور کلی آشپزی در قیاس و شباهتی که با پرورش فرزند دارد. در پایان قصه کوفته برنجی میبینیم که مادر او را میخورد، گویی دوباره فرزند را وارد بطن میکند تا برای همیشه او را مال خود کند. این پلان به شکل استعاری، رابطه احساسی مادر و جنین را بیان میکند.
بحث دیگری که درباره برگزیده شدن «بائو» باید گفت، این است که آکادمی اسکار به شکل محافظهکارانهای از جهانشمول بودن خود مراقبت میکند.کمپانی تازه تاسیس تایکو، علاقهمند به تولید آثار بومی امریکایی و چینی است و به همین دلیل کاراکتری که خلق کرده دختری امریکایی با اصالت و فرهنگ چینی است. اما کدامیک فرهنگ چین را بیشتر به تصویر میکشد؟ کدامیک نگاه چینیها را بیشتر به اسکار معطوف میکند؟ «بائو» یا «یک قدم کوچک»؟ بدون شک، «بائو». در پلان آغازین و پایانی «بائو» با یک ارجاع در دو میزانسن مختلف روبهروییم: شکل سنتی بقچه کردن کوفته برنجی. حتی در پلان پایانی نشانه نزدیک شدن یک امریکایی (عروس خانواده) به فرهنگ چینی، یاد گرفتن پیچیدن کوفته برنجیست. حتی پذیرش تضاد فرهنگی بین دو کشور نیز در این پلان گنجانده شده. مادر که از رفتن پسر از خانه ناراحت بوده است، حالا انگار کمکم این تضادها را در خود حل میکند و بودن یک دختر امریکایی را در کنار خانوادهاش میپذیرد. دیگر نمودهای شرقی اثر را میتوان در موسیقی، فرهنگ غذا و شکل پذیرایی طراحی کاراکتر دنبال کرد. نکته جالب اینجاست که امسال سه فیلم از نامزدهای انیمیشن کوتاه، ارجاع و اشاراتی به شرق دور و بهطور مشخص چین دارند، «بائو» با یک اشاره مشخص به فرهنگ چین، «یک قدم کوچک» با طراحی کاراکتر و یکی دو عنصر دیگر و «آخر هفتهها» با اشیایی که در خانه پدر پسربچه دیده میشود، همگی نمونههایی در جهت اثبات این موضوع هستند. در شرایطی که سیاستهای امریکایی به دولت چین روی خوش نشان نمیدهد، آکادمی اصرار دارد خود را از این قضیه منفک کرده و اتفاقا برعکس، پافشاری بیشتری بر تصویر ارزشهای بومی شرقی کند.
بهطور کلی میتوان گفت که «بائو»، با پایبندی همزمان به تعدادی از قواعد انیمیشنی، توانست اسکار ۲۰۱۹ را تصاحب کند. آنتروپومورفیزم، (Anthropomorphism) بیان سمبلیک و ایجاز که از آنها در بالا گفتیم و همچنین استفاده از مورفهای انیمیشنی (Metamorphosis) برای تبدیل کوفته به بچه که بدون کات صورت گرفته و همچنین قابلیت پنتریشن (Penetration) یا نفوذ در انیمیشن که آن را قادر میکند وارد حال روحی و یا فیزیکی کاراکتر شود و این حال روحی را در «بائو» ملموس و تصویری کند و در واقع آنچه نادیدنی است را دیدنی کند. همه اینها در کنار ریتم خوب و انیمیت و طراحی کاراکتر منطبق با الگوهای کلاسیک اما نوآورانه، بائو را شایستهتر از سایر رقبایش نشان میدهد.
منبع: fidanfilm
این مطلب چقدر مفید بود؟
به این پست امتیاز دهید!
متوسط آرا ۵ / ۵٫ ۲
اولین نفری باشید که به این پست رای می دهید!